بی دل

زندگی کتابیست که صفحاتش وارونه می شوند گهگاهی...

واقعیت

دویست متر پایین‌تر از تابلوی پنج صبح

 نزدیک به طلوع آفتاب

جایی که الکل میپرید؛

واقعیت به مشام مرد مست خورد و استفراغ کرد.

 

۰ ۴

دو

چقدر ظاهر من فاصله داره با درون

چقدر میتونم تحمل کنم ؟ یا بهتر پنهان کنم ؟

بالاخره تموم میشه 

اطمینان دارم به بودن تفاوت 

اما تفاوت هم خوبه ...

آقای دکتر، یعنی آخر این همه سوز، بهار می‌آید؟!

۰ ۶

منطق

چیزی به نام احساس با آن مفهوم مجزای عامیانه وجود ندارد

همه چیز همان ذهن است و به تعبیری پردازش منطق ما از پیام های الکتریکی و واکنش های شیمیایی

پس اگر فکر می کنید تماما به طور احساسی عاشق شده اید در اشتباهید 

شما درگیر فوران هورمون های خاصی در بدن هستید

منطق شما اگر معیارهایی را در نظر دارد باید آن ها را بررسی کرد

اگر معیار ها برای انتخاب همخوانی دارد می توانید از واژه دوست داشتن استفاده کنید

معیار های منطق من همخوانی دارد پس حس دوست داشتن را در خود به وجود می آورد

پس من تو را دوست دارم

...

۰ ۵

یک

غمگین چون پاییزم...

غم این دل مگر یکی و دوتاست؟؟؟

۰ ۴

تو باش

چقدر حس خوبی داشت
وقتی زیر تابلوی شمالی منتظر بودی
وقتی از دور میدیدمت ولی از دوست داشتنت بازهم دلم خواست بگم هنوز نمیدونم کجایی
چقدر سادگی و صمیمیت از اون فاصله قابل حس بود
دوست داشتم سکوت کنم و فقط سکوت
تو حرف بزنی
هیجان صحبت هاتو دوست دارم
ذوق دیدن کتاب ها و کارت پستال ها تمام توجه من از اطراف رو معطوف به چشم هات می کرد
تو باید باشی
تو دقیقا خود حس زندگی هستی
کلافگی و لرزش دست هات وقتی به دنبال کلمه ای بودی که بهتر توصیف کنی انقدر برام سخت بود که ترجیح میدم حرفاتو نشنوم اما تو اروم باشی

۰ ۵

snuff

 

 

Bury all your secrets in my skin
Come away with innocence and leave me with my sins
The air around me still feels like a cage
And love is just a camouflage for what resembles rage again

So if you love me let me go
And run away before I know
My heart is just too dark to care
I can't destroy what isn? t there

Deliver me into my fate
If I'm alone I cannot hate
I don't deserve to have you
Ooh, my smile was taken long ago
If I can change I hope I never know

I still press your letters to my lips
And cherish them in parts of me that savor every kiss
I couldn't face a life without your lights
But all of that was ripped apart when you refused to fight

So save your breath, I will not care
I think I made it very clear
You couldn't hate enough to love
Is that supposed to be enough?

I only wish you weren't my friend
Then I could hurt you in the end
I never claimed to be a saint
Ooh, my own was banished long ago
It took the death of hope to let you go

So break yourself against my stones
And spit your pity in my soul
You never needed any help
You sold me out to save yourself

And I won't listen to your shame
You ran away, you? re all the same
Angels lie to keep control
Ooh, my love was punished long ago
If you still care don't ever let me know
If you still care don't ever let me know

۱ ۳

واقعا

واقعا اینطوری فکر میکنی؟

۰ ۳

جان جانان

چقدر میشه خودت باشی؟

چقدر میتونی نشون بدی آرومی؟

حس میکنم کمی لرزش لابه لای حرف های تایپ نشدت

حس میکنم کمی نفوذ لابه لای انگشتای کوچیک و بزرگت

من حس میکنم

چیزایی رو که نیاز به دیدن نداره

نیاز به شنیدن نداره

نیاز به لمس نداره

چقدر میتونی حس کنی و چیزی نگی؟

از من که بر نمیاد

من یه چشمم که تازه فهمیده چه آتشفشانی تو دلش روشن شده

تو یه جوونه

#بودن

۳ ۴

کنار تو

بارها کلنجار رفته ام
که بفهمم تو امده ای یا پیش آمده
در اصل موضوع چه فرقی می کند وقتی امدنت کوله باری از تجربه را به سخره می گیرد
من اما همچنان در پی اکتشافم
در کوره ای سرد و تاریک
یا ژرفای اقیانوس
سطح یا عمق
کنار تو ...

۳ ۵

نیست

تنهایی عجیبیست ...

۰ ۳
دنیا کوچکتر از آن است که گمشده ای را در آن یافته باشی
هیچکس اینجا گم نمیشود
آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند
یکی در مه ... یکی در غبار ... یکی در باران.... یکی در باد و بیرحم ترینشان در برف.... آنچه بر جا می ماند رد پایی است و خاطرهایی که هر از گاه پس می زند مثل نسیم، پرده های اتاقت را....
تو اینطور نباش!!!
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان