جمعه ۱۲ اسفند ۰۱
یکی از همین روزها
در میان لجنزار افکار پوسیده
از یادها و خاطرات محو خواهیم شد
لذت بخش است
انگار که هیچگاه زاده نشدیم
زندگی نکردیم
عصبانی نشدیم
فحش ندادیم
دوست نداشتیم و دوست داشته نشدیم
هدف نداشتیم
احساسات خرج نکردیم
سگ دو نزدیم
و فقط به مرگ رسیدیم
اگر قرار باشد دوباره باشیم
ترجیح می دهیم تنها یک سنگ باشیم
بدون هیچ علائمی از حیات
بدون هیچ دغدغه و نگرانی
به دور از تمام نشدن ها
فراتر از تمام نتوانستن ها
در اعماق دره ای یا بلندای کوهستانی
جا خوش کنیم
اگر چه وجود ما همان سنگ زیرین آسیاب است و با خوشی بیگانه ...
پ.ن: گذر کن...