بی دل

زندگی کتابیست که صفحاتش وارونه می شوند گهگاهی...

دیوانه وار

روزی خواهد رسید که تو دیوانه وار

در پی مردانگی هایم بارها به زمین خواهی خورد

آن روز دست به عصای تزویر نزن 

به دنبال خودت باش تا بازهم بشنوی

ببینی

بخوانی 

وحس کنی

تمام فریاد های سکوتم را

بی دل

۲ ۴

خدای شهر

تو آن نخل خاک های سرخی

که عظمت نگاهت کارون و اروند را به بازی گرفت

عمری رستم بودی زیر آتش کینه ها

تو خدای شهر خاکی ات بودی

آه از نبودن نگاهت کنار نخل های یتیم شده 

آه از غرش وحشیانه توپ ها

مرد بی ادعای خط ها

ای جهانم آراسته ی نگاه مغرورت

شهر آزاد گشته

بی دل

۰ ۴
دنیا کوچکتر از آن است که گمشده ای را در آن یافته باشی
هیچکس اینجا گم نمیشود
آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند
یکی در مه ... یکی در غبار ... یکی در باران.... یکی در باد و بیرحم ترینشان در برف.... آنچه بر جا می ماند رد پایی است و خاطرهایی که هر از گاه پس می زند مثل نسیم، پرده های اتاقت را....
تو اینطور نباش!!!
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان