بی دل

زندگی کتابیست که صفحاتش وارونه می شوند گهگاهی...

به زودی ، پایان...

ادامه دادن ؟ 

- نه

پایان؟

- شاید

باید دلیلی داشته باشد...

- بله . حتما همینطور است. 

زود نیست ؟

- شاید هم زود باشد . در اصل ماجرا چه فرقی می کند؟

هیچ. میلیون ها شاید هم میلیاردها سال نبوده ای ، اکنون هم نباش فرقی نمی کند.

- خواسته ای دارم !

چه ؟

- یک بار چشم هایی را دیدم که میلیاردها سال قدمت داشت . درخشش آهسته تر از تمام انتظارها ، گرمایش فراتر از تمام مذاب ها ، غمش عمیق تر از تمام دره ها ، آرزویش اما در مقابلش  نبود.

واضح تر بگو ...

- من را آرزویش کن...

۰ ۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دنیا کوچکتر از آن است که گمشده ای را در آن یافته باشی
هیچکس اینجا گم نمیشود
آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند
یکی در مه ... یکی در غبار ... یکی در باران.... یکی در باد و بیرحم ترینشان در برف.... آنچه بر جا می ماند رد پایی است و خاطرهایی که هر از گاه پس می زند مثل نسیم، پرده های اتاقت را....
تو اینطور نباش!!!
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان