بی دل

زندگی کتابیست که صفحاتش وارونه می شوند گهگاهی...

دیالوگ 1

+سرم چقدر در می کنه،ژلوفن داری؟
-اره . تفاهم زیادی تو انتخاب قرص نداشتیم ولی دیگه میدونم برای تو مهم تر از من همین قرصای ژله ای قرمز رنگه.
+تا اونجا که یادمه نه تو اهل نیش و کنایه بودی نه من اهل قرص...
-خب مطمئنم که این دومورد تصادفی وارد زندگی من و تو نشدن
+اره ... اما بهتره بگی زندگی منوتو تصادفی به این چیزا ختم نشده...
-ای بابا حالا اصلا این حرفا به چه کاری میاد.
+خب یه سوال... سهم تو از زندگی چیه؟؟همین نیش و کنایه ها؟
-نه سهم من روبه روم نشسته اما انگار سهم تو تنهایی و سیگار و فکر خودکشیه.
+سهم من؟من خودم سهممو از زندگی تعیین میکنم تو سعی نکن جای من انتخاب کنی.

۳ ۷
دنیا کوچکتر از آن است که گمشده ای را در آن یافته باشی
هیچکس اینجا گم نمیشود
آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند
یکی در مه ... یکی در غبار ... یکی در باران.... یکی در باد و بیرحم ترینشان در برف.... آنچه بر جا می ماند رد پایی است و خاطرهایی که هر از گاه پس می زند مثل نسیم، پرده های اتاقت را....
تو اینطور نباش!!!
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان