بی دل

زندگی کتابیست که صفحاتش وارونه می شوند گهگاهی...

تو باش

چقدر حس خوبی داشت
وقتی زیر تابلوی شمالی منتظر بودی
وقتی از دور میدیدمت ولی از دوست داشتنت بازهم دلم خواست بگم هنوز نمیدونم کجایی
چقدر سادگی و صمیمیت از اون فاصله قابل حس بود
دوست داشتم سکوت کنم و فقط سکوت
تو حرف بزنی
هیجان صحبت هاتو دوست دارم
ذوق دیدن کتاب ها و کارت پستال ها تمام توجه من از اطراف رو معطوف به چشم هات می کرد
تو باید باشی
تو دقیقا خود حس زندگی هستی
کلافگی و لرزش دست هات وقتی به دنبال کلمه ای بودی که بهتر توصیف کنی انقدر برام سخت بود که ترجیح میدم حرفاتو نشنوم اما تو اروم باشی

۰ ۵

snuff

 

 

Bury all your secrets in my skin
Come away with innocence and leave me with my sins
The air around me still feels like a cage
And love is just a camouflage for what resembles rage again

So if you love me let me go
And run away before I know
My heart is just too dark to care
I can't destroy what isn? t there

Deliver me into my fate
If I'm alone I cannot hate
I don't deserve to have you
Ooh, my smile was taken long ago
If I can change I hope I never know

I still press your letters to my lips
And cherish them in parts of me that savor every kiss
I couldn't face a life without your lights
But all of that was ripped apart when you refused to fight

So save your breath, I will not care
I think I made it very clear
You couldn't hate enough to love
Is that supposed to be enough?

I only wish you weren't my friend
Then I could hurt you in the end
I never claimed to be a saint
Ooh, my own was banished long ago
It took the death of hope to let you go

So break yourself against my stones
And spit your pity in my soul
You never needed any help
You sold me out to save yourself

And I won't listen to your shame
You ran away, you? re all the same
Angels lie to keep control
Ooh, my love was punished long ago
If you still care don't ever let me know
If you still care don't ever let me know

۱ ۳

واقعا

واقعا اینطوری فکر میکنی؟

۰ ۳

جان جانان

چقدر میشه خودت باشی؟

چقدر میتونی نشون بدی آرومی؟

حس میکنم کمی لرزش لابه لای حرف های تایپ نشدت

حس میکنم کمی نفوذ لابه لای انگشتای کوچیک و بزرگت

من حس میکنم

چیزایی رو که نیاز به دیدن نداره

نیاز به شنیدن نداره

نیاز به لمس نداره

چقدر میتونی حس کنی و چیزی نگی؟

از من که بر نمیاد

من یه چشمم که تازه فهمیده چه آتشفشانی تو دلش روشن شده

تو یه جوونه

#بودن

۳ ۴

نیست

تنهایی عجیبیست ...

۰ ۳

تلاش

تا کی مقابله؟

تا کی مجادله؟

تا کی دیوار؟

تا کی ندیدن؟

تا کی خوب؟

تا کی بد؟

تا کی نه؟؟؟؟؟؟

 

۷ ۵

شاید

شاید امروز

شاید چند روز دیگر

شاید در تقاطع

شاید در ارتفاع

شاید در عمق

شاید در خواب

شاید در مستی

شاید در نئشگی

شاید در شنیدن

شاید در باد

شاید در برف

شاید در ... نه باران نه ، مملو از تنفر است

شاید در رولت

شاید در فراموشی...

اما به قطع به انتها می رسد

و ماندن چه سود ؟ 

عشق چه سود؟

دیدن چه سود؟

همانا که صادقم

...

۱ ۴

نمی دیدی

در انتهای نگاهت بارها به زمین خوردم اما چه فایده تو لنز داشتی...
بی گمان هزار بار نگاهم گره خورد در آن لنز ها اما بازهم...
تو اصلا چشم داشتی؟
تو اصلا می دیدی پله های نردبان گوشه حیات را؟
دیدی پرواز گرگ هارا؟
حتی بعید می دانم صدای غار غار سگ ها را هم شنیده باشی.
دستکش هایم را دیدی در بحبوحه ی بارش آفتاب؟
نه تو هیچ چیز را نمی دیدی.
آهای مترسک حوض ماهی ها با توام؟؟؟

۰ ۴

ازادی

تو دلت کردش یهو هوای آزادی!

۱ ۱

لیلی بنشین

به یاد دیداری که در کافه ای در تهران داشتیم - علیرضا آذر

دانلود

۸ ۵
دنیا کوچکتر از آن است که گمشده ای را در آن یافته باشی
هیچکس اینجا گم نمیشود
آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند
یکی در مه ... یکی در غبار ... یکی در باران.... یکی در باد و بیرحم ترینشان در برف.... آنچه بر جا می ماند رد پایی است و خاطرهایی که هر از گاه پس می زند مثل نسیم، پرده های اتاقت را....
تو اینطور نباش!!!
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان